عزيزم به هر جا که نگاه ميکنم تو را ميبينم. تصوير تو تنها چيزيست که چشمهايم
باور ميکند دستان لرزانم را دراز ميکنم تا صورت مهربانت را لمس کنم
اما به يکباره محو ميشود و من به ياد مياورم که تو در کنار من نيستي.
چشمهايم را آرام مي بندم ، صدايت در گوشم ميپيچد
طنين خنده هايت همه جا
را پر ميکند ، بي اختيار لبخند ميزنم ولي صدايت دور و دورتر ميشود و من به
ياد مياورم که باز هم تو نيستي. چه شيرين است
تمام لحظه ها را به ياد تو بودن
دلم ميخواد با تو در کنار ساحل بنشينم سرم را
روي شانه ات بگذارم و امواج
آبي را نگاه کنم و به آواز امواج گوش بسپارم.
دلم براي آرامش نيلگون امواج
تنگ شده. دلم هوايت را کرده است.
دوباره بيقرار شده ام
دوباره اين دل ديوانه براي ديدن تو
دلتنگ شده.... براي تو ...
نظرات شما عزیزان:
نویسنده : soheil